شبانه

  

سلام بهتون .

پست قبل رو در حالی نوشتم که نوشتن داشت فوران میکرد از سرم و نمیذاشت بخوابم و البته خواب هم تسلیم نمیشد و اون وسط دوباری منو با خودش برد ... یعنی یه آن فکر کردم اصلا نمیتونم تمومش کنم و فکرهامو جمع و جور کنم .

از اون حالا داشتم که میخوای توبارون پابرهنه بدووی بیرون و موش آب کشیده بشی...

داستانم همچنان بر همون منواله .

همچنان حس عجیب در حال گذر بودن دارم .

اینکه فکر بابای کوروش به هیچ ترتیبی دیگه باعث ناراحتیم نمیشه برام خیلی عزیز و شگفت انگیزه .

پری روز که کوروش رو گذاشتم مدرسه و اومدم به محض بستن در نشستم گریه کردم و زار زدم . شاید نهایتا ده دقیقه .دلم برای یه چیزهای خاصی از گذشته ی مشترک تنگ شده بود .دلتنگیم که گریه شد اشکا رو پاک کردم و رفتم سراغ تخته ی برنامه ریزیم و تموم شد تا نمیدونم چند وقت دیگه . فقط میبینم که پروسه ی شفا گرفتن چقدر بی نقص داره کار میکنه .

مامانم و همه ی داستان هایی که باهاش داشتم به هیچ عنوان دیگه ناراحتم نمیکنه .

اتفاقا دلم هم براش تنگ شده.

انقدر دوست دارم کلید بچرخونم تو اون دروازه ی بزرگ ِ آبیِ حیاطِ سرسبزِ خونه ی پدری و با مامان ولوشم توی بالکن و آفتاب تابیده باشه به اون فرش لاکی قرمز و دستای مامان روی موهام وول بخوره که حد نداره ...

 

انقدر دوست دارم تیکه های درشت ماهی سفیدو وسط غذا خوردنم بذاره تو بشقابم انگار من از قحطی برگشتم ...

انقدر دوست دارم کله ی صبح زنگ بزنه خل و چلم کنه با سوالاش و آخرش بگه نهار قورمه گذاشتم بدون تو که نمیخورم پاشو بیا....

رویاهای آرام بخش این روزهام کلا تو وجود پدر و مادرم خلاصه میشه ...

تصورشون قند توی دلم آب میکنه .

کاش کارای طلاق من زودی انجام شه و من مثلا تابستون سال آینده این موقع دنبال بلیط خریدن باشم برای به خونه برگشتن ...

خدایا اراده ی تو تو کارای من جاری بشه . آمین

داشتم چی میگفتم ؟

میگفتم همه رو بخشیدم .

اون حرف از فلان خواهر.

اون سیلی ناحق از اون یکی خواهر...

قهر بی موقع اون یکی خواهر...

هر کی هر حرفی پشت سرم زده و میزنه .

هرکی هر بدی کرده.

حتی اون مرد دوران نوجوونیم رو بخشیدم . اون داستان مگو دیگه آزارم نمیده .

هروقت یادم میفته جز خیر براشون چیزی نمیفرستم .

حتی خودم رو بخشیده ام . و این بهترین چیزه . خودم رو بخاطر هر چه کردم و هرچه باید میکردم و نکردم بخشیدم .

فکر کن یه روز بیام بگم حتی عاشق خودم هم هستم مثلا !!!

و این چیزی که حالا برام اینهمه عجیبه یه روز بشه واقعا !

امروز چهارمین جلسه ی آموزش رانندگیم بود .دارم تلاشم رو میکنم .فقط باید سرعتم رو پایین تر بیارم و از این با عجله پیچیدن ها دست بردارم .

این روزها دارم کمی با برنامه تر و هدفمند تر جلو میرم ... میخوام کارای پشت گوش انداخته شده ام به صفر برسن .

وسط کارهای مهمی که باید انجام بشن و بخش جدایی ناپذیر زندگیم هستن کارهایی رو صرفا برای رضایت از خودم وارد کردم.

امروز دومین روزی بود که دو لیتر آب ترکیبی با گلاب و خیار و زنجبیل و خاکشیر خوردم .

چندمین روزی بود که برای محتوای توسعه ی فردی زمان گذاشتم .

دارم پادکست یکی مثل تو رو گوش میدم و البته چون یکی از هدف های بلند مدتم رفتن به سمت گیاه خواریه و اینو هم مربوط به توسعه ی فردی میدونم ، دارم به سمینارهای مزدافر مومنی هم گوش میدم آروم آروم .

کم و بیش توی دفترم مینویسم .

کمک میگیرم و انقدر کمک ها بهم میچسبن و چشمم رو باز میکنن که مدام میگم خدایا مرسی که از دهان های دیگری با من حرف میزنی .

دارم یه رمان میخونم به اسم پناهنده . دومین رمان زبان انگلیسیه که میخونم .

توی سرم ایده هایی برای بهتر کردن زندگیمه که فقط فکر کردن بهشون یه عالمه دوپامین توی مغزم آزاد میکنه .

صبورانه منتظر روز دادگاهم .

بی پولی بی تابم کرده فقط که دارم یه دست و پای ریزی میزنم یه کاری پیدا کنم .یه کار بهم قول دادن و کمی مدت انتظار داره تا همکارشون از ایران بیاد و برنامه ی منو بچینه . درمورد جزییاتش اگه واقعا شد میگم .

با کوروش با صبر و عشق و قاطعیت بیشتری رفتار میکنم.

بهترین اتفاق زندگیمه بی برو برگرد و وجودش مبارک ترینه برام .

امروز به خودم از ده هشت میدم . بابت پایبند بودن به برنامه ام . بابت غلبه به نفسم و بعد مدرسه ی کوروش فرتی خونه ی حمید نرفتن .بابت با بردباری حفظ کردن آرامشم تو دوباری که کوروش داد وبیداد میکرد .بابت حمایت عاطفی و حضور واقعی برای دوستی که بهم احتیاج داشت .برای ادامه دادن به آب خوردن با اینکه دم به دقیقه دستشویی رفتن دلخواهم نبود .بابت آهسته و پیوسته ولی شجاعانه حرکت کردنم . بابت خجالت نکشیدنم از بلد نبودن و سر در گم شدن .

 

ساعت یازده و نیمه و دیگه میرم توی تختم .

ساعت خوابم احتیاج به اصلاح داره .

خیلی چیزها تو زندگیم احتیاج به اصلاح داره البته و خوب میخوام رو خودم بابت رفتن تو دل زندگی حساب کنم ...

 

نظرات 20 + ارسال نظر
هوپ... شنبه 24 تیر 1402 ساعت 22:57

مسیر بهبودی پر فراز و نشیبه مینا. اگه روزی دوباره رفتی قعر چاه ناامیدی، بیا و این پستت رو بخون، خب؟

همین الان دوباره خوندم عسل . مرسی از یادآوریت

سایه سه‌شنبه 13 تیر 1402 ساعت 19:10

خوندن مسیر التیام آدمها رو خیلی دوست دارم.. نوش جان...
مینا، وقتی بیای به ذهنم با این ویژگی ها میای در مسیر بودن و به چالش کشیدن خود...

من هم دوست دارم سایه .
ولی برای دیگران رو . برای خودم انگار یه کش بهش وصل کردن و میکشنش :)

سارینا۲ یکشنبه 11 تیر 1402 ساعت 21:59 http://Sarina-2@blogfa.ir

سلام
چه پست انرژی مثبت و آموزنده ای بود
همینطوری بمون
هر چند مود آدم تو زندگی بالا و پایین داره
ولی روند کلیت مثبته
آفرین

به نظر خودم هم روند کلیم مثبته . هرچند همین امروز حالم اصلا خوش نیست ...
ممنونم ازت عزیز دلم

آوا یکشنبه 11 تیر 1402 ساعت 07:54

سلام مینای عزیزم.
صبحت بخیر و امیدوارم حالت خوب باشه.
من این پست تورو سه بار شایدم بیشتر خوندم اما برام عجیبه چرا براش کامنت ننوشتم.حتما تو به شرایطی بودم که با گوشی خوندم.
الان دلم خواست بیام بهت بگم که خوشحالم که تو مسیری و حالت خوبه...
من همیشه ازت الگو گرفتم برای اینکه میتونی حال خودتو خوب کنی...برای این که همیشه تلاش میکنی.

امیداورم به زودی زود همه ی کارات درست بشه و بتونی یه سفر ایران بیای و رفع دلتنگی کنی.

اینکه آدم در پایان روز بتونه به خودش هشت از ده بده خیلی موفقیت بزرگیه... معمولا آدما بیشتر از پنجاه درصد کارایی که توی ذهنشونه انجام بدن رو انجام نمیدن و در نهایت پنج از ده میگیرن.هشت گرفتن نشونه ی امیدوارکننده اییه.
کوروش شیرین زبون رو از طرف من ببوس.
امیداورم همیشه حالت خوب باشه.
لطفا تند تند برامون بنویس.

سلام عزیز دلم .
مرسی آوای عزیزم .
اوووم اومدن به ایران :) چهارصد و چهار میام به امید خدا.

آره ولی بازه ی زمانی رو که طولانی درنظر میگیریم دیگه شماره هشت یه روز گولمون نمیزنه . من کل اون هفته رو میشدم پنج از ده . که میبینی کاملا متوسطه .

قربانت عزیزم

مداد یکشنبه 11 تیر 1402 ساعت 01:35 http://Fso1996. Blogfa. Com

سلام مینا جان
خوبی؟
من از دوستای مهلام.
About. Alis
خبری داری ازش؟؟؟ خیلی وقته نیست

سلام عزیز دلم . نه والا منم ازش خبری ندارم :)

یگانه شنبه 10 تیر 1402 ساعت 11:02

سلام مینای عزیز
خوبی؟
مهاجرت به بلاگ اسکای مبارک
خدا رو شکر که اوضاع داره رو به رشد پیش میره و مینایی که بعد اون همه فراز و فرودها بخشیدن و رهاکردن تو مسیرشه و سعی می‌کنه با آرامش درون مسیرو بببینه.

انشالله که همه مسیرهات به طرف رشد و نور و روشنایی و رهایی و خلاصه همه خوبیها باشه.

سلام زیبا .
سلامت باشی
خدا رو شکر واقعا :)

عزیزمی مرسی

مهتا جمعه 9 تیر 1402 ساعت 13:57

واقعاً بخشیدن موضوع مهمی هستش ولی خب من هنوز نتونستم خانوادمو بخاطر آسیب هایی که تو نوجونی بهم زدن رو ببخشم الآنم با یادآوریش انگار خنجر میزنن تو قلبم ....

همه ی آدمها به حسب آگاهیشون تو لحظه رفتار میکنن مهتا و همه ی آدمها ظرف آگاهیشون پر نیست .
تلاشت رو بکن برای برقراری صلح توی قلبت .
و بخشیدن به معنی این نیست یادآوری چیزی ناراحتمون نکنه . اون خاطره ممکنه همیشه ناراحت کننده بمونه ولی موضوع اینه ما کسی رو که انجامش داده رو دیگه بابتش سرزنش نمیکنیم و حس تنفر توی قلبمون نمیاد .
ما همه یکی هستیم . تنفر ما به کسی یا کسایی تنفر به خودمون در ابعاد دیگه است :)
میبوسمت

باران جمعه 9 تیر 1402 ساعت 13:25 http://hamrahbabaran.blogfa.com

مینا جانم سلام
از نوشته ت معلومه هم کلافه خواب بودی و هم نیاز به نوشتن داشتی.
خوشحالم که حالت خوبه و از خودت راضی هستی
الهی زندگی همیشه بهت بخنده و خوش باشی دوست خوب و مهربونم

سلام به روی ماهت عزیز .
دقیقا همین بودم زیبا

ممنونم برای تو هم همینطور

عارفه.صاد جمعه 9 تیر 1402 ساعت 08:34 https://gavgige.blog.ir/

به افتخار این بازیکن

جیگر این هوادار

فاطمه ۲۵ پنج‌شنبه 8 تیر 1402 ساعت 17:41

این پستت سرشار از حس خوب بود و برات خیلی خوشحالم،
خیلی از نکاتی که نوشته بودی داری باهاش مقابله میکنی همون چیزایی هستن که منم ازشون فرار میکنم . این پستت به من هم یه تلنگر زد ، مرسی که هستی.

درسهایی که باید بگیریم ، مهم نیست چقدر و با چه مهرتی و با چه چابکی ازشون فرار کنیم ، اونا ما رو از راههای جدیدی پیدا میکنن همیشه :)
عزیز دلی

نرگس پنج‌شنبه 8 تیر 1402 ساعت 17:07

عاااااره من عشق دلتم

عسل خودم

موجا پنج‌شنبه 8 تیر 1402 ساعت 16:27 https://dream1400.blog.ir/

خدامیدونه چقدر بی نهایت خوشحالم برات مینایی قشنگم
که این همه تغییرات مثبت داشتی و تو لایق روزهای خوب و روشنی هستی
که توش از ته دل بخندی و غنی باشی عزیزم.
بوس به تو و کوروش برنامه ات رو ادامه بده لطفا و همینطوری پیش برو عزیزم

موجای عزیزززم مرسی .
گوربانت ❤️

راسینـال چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 15:30 https://flicka.blog.ir/

آفرین به تو عزیزدلم با همه ی این پیشرفت هات
فقط فک نکن ما نمیبینیم پست هات آب رفته ها ! این پست که عالـی بود
ولـی تعریفی هارم بگو ، مثلا خریدای جدید ، خبرای کالج ، داستان دوستا و پلن های آینده
من ذوق دارم همه رو بشنوم

مرسی عزیزم .
آره آره خودمم میبینم
آره حتما مینویسم مرسی که گفتی . میبوسمت

هیاهو۷۳ چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 14:36

سلام عزیزم امیدوارم حالت خوبه باشه
الهی شکر که داری از خودت راضی میشی

ممنونم عزیز میبوسمت

ژاله چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 10:09

مینای عزیزم خیلی برات خوشحالم. برای کوروش که مامانی مثل تو داره. اون هم خیلی خوش‌شانسه،‌ شک نکن.‌
رفتن توی دل زندگی، برات آرزوی موفقیت می‌کنم. تو از پسش برمیای.
اون دتاکس واترو من با آب و خیار و لیمو و برگ نعنا درست می‌کنم و می‌خورم. وای زنده‌م می‌کنه.

ژاله جان مرسی
من خوش شانسم‌که کوروش رو دارم واقعا
امیدوارم امیدوارم

من با هرچیز داشته باشم درست میکنم ،چیز مشخصی رو هر روز نمیخورم . نعنا گشنیز لیمو هلوی آب دار ،پرتقال گاهی ریحون ….

مامانی چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 09:38

مینای قشنگم
امید که هرآنچه بوقوع میپیونده ، به قلبت بنشینه
مسیر جدیدت هموار...
راهت روشن...
روحت وسیع...
قلبت آروم...
تنت سلامت...
رزقت فراوون...
و توانت مضاعف عزیزدل

ممنون مامان عزیز .
میبوسمت عزیزم

زهره چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 08:58

افرین بهت .تو مستحق این ارامشی،مبارکت باشه

مرسی زهره ی عزیزم .
هممون مستحق آرامشیم

نرگس چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 07:37

خدا رو شکر بابت اینایی ک ازت میخونم
همه چیز برات ب بهترین شکل پیش بره الهی...

مرسی عزیزم .
تو نرگس اصفهونی خودمی آیا ؟
اگه آره مرتب این روزها بهت فکر میکنم عزیز دلم ❤️

نگار چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 06:34

سلام صبح بخیر چون صبح که چشام باز کردم اولین کار این نوشته ی قشنگ خوندم..
چه حال خوبیه میناجان
دقیقا آرامش بعد از طوفانه و تو تونستی نجات پیدا کنی و پسرتو هم نجات بدی
اووووه ٨ از ١٠ که خیلی خوبه افرین بهت
مطمئنم که به زودی ١٠/١٠ میشه
چه خوب که بخشیدی
من کتابی خوندم واین روزا هی عبارات کلیدی میگم(دوستت دارم-متاسفم- سپاسگزارم-لطفا منو ببخش) مثلا پاکسازی میکنم اما میدونم که تا از ته دل نباشه اثر نداره
خلاصه که ادامه بده وبترکون این پست از کوروش ننوشتی بیشتر ازش بنویس پلیییییز

سلام نگار جان .
آره خوبی پستای آخر شبی دقیقا همینه .
ما همچنان تو مسیر نجاتیم و بستگی داره چجوری برم جلو از این نقطه که خوبه وگرنه همیشه میشه عقبگرد کرد و منم کم این کارو نکردم .
آره به اون تکنیک میگن هواوپونوپونو . ادامه بده تا وقتی از ته دلت باشه عزیز

چشم حتما :)

آزاده چهارشنبه 7 تیر 1402 ساعت 02:22

سلام مینای عزیزم.خوشحالم اوضاع زندگیت رو به بهبودیه.آرامشت ابدی عزیزم.
درمورد کار حتما پیگیر باش.
تصمیمت برای درس خوندن تورشته پرستاری پابرجاست؟
ترمیب آب وگلاب و خاکشیر و زنجبیل باید فوق العاده باشه .امتحانش کنم.
بیشتر ازخودت بهمون خبر بده .
میبوسمت

سلام به تو زیبا .
ممنونم
درمورد رشته ی دانشگاهی نه الان مطمئن نیستم پرستاری رو . دارم به یه گزینه ی دیگه هم فکر میکنم ولی خوب تا هفت هشت ماه دیگه باید ببینم چی میشه .
قربانت عزیزم
منم میبوسمت عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد